چکیده‌ای بر تاریخ فلسفه‌ شناختی

 

(تاریخ فلسفه‌ی شناختی را کوتاه و با زبان ساده از ما بشنوید.)

فلسفه شناختی شاخه‌ای از فلسفه است که به بررسی ماهیت و خاستگاهِ اندیشه، نوآوری، خِرَد، دانش و استدلال انسان می‌پردازد. همچنین «فلسفه شناختی» بخشی از جهانِ علوم شناختی است که به‌عنوان یک رشته‌ی میان‌رشته‌ای، بینش‌هایی از روانشناسی، عصب‌شناسی، زبان‌شناسی، هوش مصنوعی، انسان‌شناسی، هنر و سایر رشته‌ها را نیز باهم ترکیب می‌کند.

فلسفه شناختی تاریخچه‌ای طولانی و غنی دارد که می‌توان سرآغاز آن را از دوران باستان جستجو کرد.

در اینجا مروری کوتاه می‌کنیم بر، برخی از نقطه‌های عطف اصلی در تاریخ فلسفه شناختی:

§       نخست در یونان باستان، فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو از اولین کسانی بودند که مفاهیمی مانند شناخت، معرفت، راستی، حقیقت، خِرَد، منطق و عقلانیت را بررسی کردند. در این راستا، افلاطون پیشنهاد کرد که باید دو قلمرو برای واقعیت وجود داشته باشد؛ یکی: جهانِ آشکارِ اشیاءِ در حال تغییر و دیگری: جهانِ قابل‌درک شکل‌ها یا ایده‌های جاودانه و ابدی. او همچنین استدلال کرد که دانشِ انسان فطری است و با استفاده از عقل و خِرَد، تنها می‌توان آن را کشف کرد یا بهتر بگوییم، به یاد آورد. در این ایده، ارسطو با افلاطون مخالف بود و بیان می‌کرد که دانش از تجربه و مشاهده حاصل می‌شود. او همچنین سیستمی از خِرَد، منطق و قیاس را ایجاد کرد که اندیشمندان بعد از خودش را تحت تأثیر قرار داد.

§       در ادامه، در قرون وسطی یا میانه، فیلسوفانی مانند آگوستین، آکویناس و اوکام به بحث درباره‌ی منابع و حدود دانش و شناختِ انسان ادامه دادند. در این راستا، آنها همچنین دیدگاه‌های دینی، مسیحی و خرافی خود را در اندیشه‌های شناختی این فلسفه گنجانده‌اند. چنان‌که آگوستین بر نقش اشراق الهی و ایمان در کسب معرفت و شناختِ دانش، خود و جهان تأکید داشت. اما در برابر او، آکویناس با استفاده از خِرَد ارسطویی و دانش‌های طبیعی، تلاش می‌کرد تا خِرَد و وحی را باهم آشتی دهد. به‌غیراز این دو، اوکام نیز از یک رویکرد ساده و تجربی دفاع می‌کرد که با آن می‌خواست به شناخت دانش بپردازد؛ رویکرد او را نام‌گرایی یا تیغ اوکام نامیدند.

§       در عصر جدید و بعد از رنسانس نیز، فیلسوفانی چون دکارت، لاک، هیوم، کانت و هگل نظریه‌های جدیدی را در زمینه فلسفه‌ی شناختی و معرفت‌شناسی مطرح کردند. دکارت با این استدلال که دانش بشری مبتنی بر ایده‌های فطری و ادراکات روشن و متمایز است، سنت عقل‌گرایانه را آغاز کرد. او همچنین روش معروف شک و استدلالِ cogito ergo sum را مطرح کرد. لاک نیز سنت‌های تجربه‌گرایانه را با این استدلال که دانش بشری مبتنی بر تجربه‌ی حسی و تأمل است، آغاز کرد؛ او همچنین مفهوم Tabula rasa یا لوح خالی را نیز مطرح کرد. هیوم با این استدلال که دانش بشری توسط عرف و عادت محدود می‌شود، عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی را به چالش کشید. او همچنین اعتبار علیت، استقراء و هویت شخصی را نیز زیر سؤال برد. کانت تلاش کرد خردگرایی و تجربه‌گرایی را با این استدلال که دانش بشری بر اساس مقولات و اشکال ذاتی شهود ساخته‌شده است، ترکیب کند. او همچنین میان پدیده‌ها و ظواهر و اشیا در خود فرق می‌گذاشت. هگل رویکردی دیالکتیکی به شناخت و فلسفه‌ی شناختی داشت و تاریخ را بر اساس مفاهیم تز، آنتی‌تز و سنتز کندوکاو می‌کرد و توسعه می‌داد.

§       در دوران معاصر، بسیاری از فیلسوفان به شناخت و گسترش جنبه‌های مختلف فلسفه‌ی شناختی کمک کرده‌اند. برخی از پرسش‌هایی که آنها بررسی کرده‌اند، عبارت‌اند از «منطق، زبان، معنا، حقیقت، مرجع، تأیید، جعل، پارادایم‌ها، فطری بودن، غرض‌ورزی، آگاهی، محاسبات، بازنمایی، مدولار بودن، کارکردگرایی، پیوندگرایی، تجسم، عاطفه، اخلاق و غیره».

برخی از متفکران تأثیرگذار در این زمینه عبارت‌اند از «راسل، ویتگنشتاین، کواین، پوپر، کوهن، چامسکی، سرل، دنت، فودور، پاتنام، دریفوس، چرچلند، لاکوف، نوسبوم و دیگران»؛ آنها از روش‌ها و دیدگاه‌های نوین و مختلفی که بر اساسِ دانش‌های نوین هستند، برای تحلیل و درک ماهیت و منشأ توانایی‌های شناختی در انسان استفاده کرده‌اند.

امیدواریم این مقاله‌ی کوچک به شما کمک کند تا تاریخچه فلسفه شناختی را بهتر درک کنید. فلسفه‌ی شناختی یک زمینه جذاب و پیچیده است که پیامدهای زیادی برای درک ما از «خود و جهان» در بر داشته است.

اگر می‌خواهید درباره فلسفه شناختی یا به‌طورکلی علوم شناختی بیشتر بدانید، می‌توانید مقالات بعدی ما را دنبال کنید یا به ما پیام دهید تا کتاب‌ها و فیلم‌های گوناگونی را در این زمینه به شما معرفی کنیم.

 


نظرات

  1. کوتاه، مختصر و مفید سیر فلسفه در علوم شناختی رو توضیح دادید امیدوارم هر بخش رو با جزئیات بیشتر در ادامه تشریح بفرمایید

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار