آشنایی با «دگرگشت شناختی» در دوران پارینهسنگی
(داستان اینکه انسان چگونه انسان شد.)
دگرگشت شناختی فرآیندی است که طی آن، زیست روی سیارهی زمین از موجوداتی با «کارکرد شناختی کم یا بدون کارکرد شناختی» به نمایش بسیار متفاوت و پیچیدهای از کارکرد شناختی که امروزه در موجودات زندهی هوشمند میبینیم، تبدیلشده است. کارکرد شناختی شامل تواناییهایی پیچیده، مانند شناخت محیط، زبان، حافظه، توانایی حل چالش، نوآوری و یادگیری اجتماعی است. یکی از جالبترین پرسشها در دگرگشت انسان این است که چگونه و چه زمانی اجداد انسان این تواناییهای شناختی را توسعه دادند که او را از سایر حیوانات متمایز میکند.
عصر پارینهسنگی، همچنین بهعنوان عصر سنگ قدیم نیز شناخته میشود و دورهای از ماقبل تاریخ بشر است که از حدود ۳٫۳ میلیون سال پیش تا ۱۰۰۰۰ سال پیش را شامل میشود. در این زمان، گونههای مختلف انسانی پدید آمدهاند و برخی از آنها در کنار یکدیگر همزیستی کردهاند، مانند استرالوپیتکوس «جنوبیکپیآسای باریکاندام»، پارانتروپوس «پرامردم»، هوموهابیلیس «انسان ماهر»، هوموارکتوس «انسان راستقامت»، هومونئاندرتالها «انسان دره نئاندر»، هوموساپینسنئاندرتال «انسان هوشمند دره نئاندر»، هوموساپینس«انسان هوشمند» و هوموساپینسساپینس «انسان هوشمندِ هوشمند».
برخی از شواهد برای دگرگشت شناختی در عصر پارینهسنگی از سوابق فسیلی ناشی میشود که تغییرات و تکامل در اندازه و مورفولوژی مغز را در میان گونههای مختلف انسانی نشان میدهد.
برای نمونه، استرالوپیتکوس و پارانتروپوس اندازهی مغز آنها، تقریباً بهاندازهی مغز شامپانزهها و گوریلها بوده است، درحالیکه هوموهابیلیس نسبت به اندازهی بدنش، مغزی بزرگتر داشته است. در همین حال هوموارکتوس در مقایسه با پیشینیان خود افزایش قابلتوجهی در اندازه مغز داشته و هوموساپینس بزرگترین اندازه مغز را در بین تمام گونههای انسانی بهدست آورده است. بااینحال، اندازه مغز بهتنهایی یک شاخص قابلاعتماد برای تواناییهای شناختی نیست، زیرا ممکن است عوامل دیگری مانند انواع ژن، ارتباطات عصبی و تأثیرات محیطی بر چگونگی کارکرد مغز تأثیر بگذارند.
سرچشمهی شواهد علمی دیگر، برای دگرگشت شناختی در عصر پارینهسنگی از سوابق باستانشناسی ناشی میشود که تغییرات در فناوری ابزار سنگی و رفتارهای فرهنگی را در میان گونههای مختلف انسانی نشان میدهد. برای نمونه، هوموهابیلیس با اولین ابزارسنگی شناختهشده، بهعنوان ابزار اولدووان مرتبط است؛ این ابزار پوستهها و هستههای سادهای هستند که برای برش و تراشیدن استفاده میشدهاند. در همین حال هوموارکتوس با ابزارهای سنگی پیشرفتهتری که بهعنوان ابزار آشولی شناخته میشوند، مرتبط است، این ابزارهای سنگی دستی، دو لب و بسیار تیز بودهاند و برای قصابی و نجاری استفاده میشدهاند. پسازآن نئاندرتالها ابزارسنگیهای بهتر و کاراتری ساختند که کارکرد بهتری داشت و میشد با آنها از فاصله نزدیک شکار کرد، آنها همچنین آیینها و زیورآلات گوناگونی برای موقعیتهای مختلف درست کردند. بعد از آنها، انسان هوشمند یا هوموساپینس با متنوعترین و پیچیدهترین ابزارهای سنگی شناختهشده بهعنوان ابزارهای پارینهسنگی فوقانی مرتبط است؛ این ابزارها شامل تیغهها، برینها، خراشها، نوکها، بالها، سوزنها، هارپونها و نیزهاندازهایی است که برای شکار، ماهیگیری، خیاطی و خلق آثار هنری استفاده میشدهاند.
علاوهبر ابزارهای سنگی، برخی از گونههای انسانی نیز شواهدی از رفتار نمادین و یادگیریهای اجتماعی در عصر پارینهسنگی از خود به نمایش گذاشتند. رفتار نمادین، توانایی استفاده از نشانهها و نمادها برای انتقال معنا و بیان نوآوری است؛ در همین حال یادگیری اجتماعی نیز، توانایی یادگیری از دیگران با تقلید و آموزش از دیگر اعضای گروه است.
چند نمونه از رفتار نمادین و یادگیری اجتماعی در عصر پارینهسنگی عبارتاند از:
§ استفاده از خاک سرخ، گیاهان و رنگدانههای دیگر برای تزئین بدن و اهداف آیینی توسط انسان هوشمند و نئاندرتالها.
§ تولید مهرهها، آویزها، دستبندها و سایر زیورآلات از صدف، استخوان، دندان، عاج و سنگ توسط هوموساپینس و نئاندرتالها.
§ ایجاد نقاشیسنگها، حکاکیها، مجسمهها و آلات موسیقی توسط انسان هوشمند و نئاندرتالها.
§ دفن مردگان با ابزار و وسایل و زیورآلات مختلف، مانند «گل، ابزارسنگی، گردنبند، حیوانات و غیره» توسط انسانهای هوشمند و نئاندرتال.
§ توسعه زبان، که یک سیستم پیچیده از نشانهها و نمادها است که ارتباط، تفکر و فرهنگ را توسط انسانهای خردمند و احتمالاً نئاندرتالها ممکن میسازد.
§ ساخت اندیشههای انتزاعی دینی، آیینی و خرافی، مانند «آنیمیسم، توتمیسم و شمنیسم».
همچنین مثالهایی در مورد فرهنگ، آیین و شکار میتوان زد که نشان میدهد، چگونه انسان در دگرگشتی شناختی شروع به درک انتزاعی خودش، محیط اطراف و آیندهی خود کرده است:
فرهنگ: یکی از برجستهترین نمونههای فرهنگی برای «دگرگشت شناختی» در عصر پارینهسنگی، خلق نقاشیهای غارها و سنگهای گوناگون توسط انسانهای هوشمند و نئاندرتال است. سنگنگارهها و غارنگارهها، از شناختهشدهترین هنرهای پارینهسنگی هستند که در اروپا، آفریقا، آسیا، چین و همچنین اسپانیا و فرانسه یافت میشوند. قدمت آنها مربوط به دوره پارینهسنگی فوقانی از حدود ۴۵۰۰۰ سال پیش تا ۱۰۰۰۰ سال پیش است. این نقاشیها حیوانات، انسانها، نشانههای انتزاعی و اشکال هندسی را به تصویر میکشند. برخی از معروفترین غارنگارههای این دوره در غارهای Lascaux، Chauvet و Altamira یافت میشوند. سنگنگارهها و غارنگارهها شواهدی از رفتار نمادین در نظر گرفته میشوند که توانایی استفاده از نشانهها و نمادها برای انتقال معنا و بیان خلاقیت هستند. رفتارهای نمادین یکی از ویژگیهای کلیدی «دگرگشتِ شناختی» انسان است که او را از سایر حیوانات متمایز میکند.
آیینها: مدارکی که نشاندهندهی «آیینهای انسانهای دوران سنگِ کهن» هستند، نشان میدهند که انسان چگونه روند دگرگشت شناختی را در آن دوره پشتسر گذاشته است و دارای ذهنی پیچیده و انتزاعی شده.! چراکه آیینها اجرای عملی اندیشههای دینی هستند و اگر آیینی وجود داشته باشد، حتماً اندیشههای دینی هم وجود داشته و انسانگونهها به چالشهایی مثل مرگ، تولد، زندگی بعد از مرگ و زندگی روحانی اندیشیدهاند. نمونهای در پیوند با این اندیشه، یکی از آیینهای عصر پارینهسنگی، «دفن مردگان با وسایل و ابزاری خاص» است؛ وسایل و ابزاری مانند گُل، خاک اُخرا، حیوانات گوناگونی که قربانی شدهاند، ابزار شکار، زیورآلات و غیره... همراه با جنازه کسی که دفن میشده، قرار میگرفتهاند تا در زندگی پس از مرگ همراه و یاریگر او باشند. بر اساس مدارک باستانشناسی دیرینهشناسی، این آیین ابتدا توسط انسانهای نئاندرتال انجام میشده و سپس انسانهای هوشمند این آیین را از آنها یاد گرفتهاند. به همین خاطر نیز شیوههای تدفین همچنین شواهدی از یادگیری اجتماعی در نظر گرفته میشوند که نوعی توانایی یادگیری از دیگران با تقلید و آموزش است. یادگیری اجتماعی یکی دیگر از ویژگیهای کلیدی «شناخت در انسان» است که انتقال فرهنگ و نوآوری را ممکن میسازد.
شیوههای تدفین گوناگونی در نواحی و دورههای زمانی مختلفِ عصر پارینهسنگی یافت میشوند که نشان میدهد انسانها از یکدیگر آموختهاند، ولی بر اساس شرایط خاص خود آیین را با توجه به توانایی نوآوری، تغییر دادهاند؛ شیوههایی مانند غار شانیدر در عراق، غارهای سخول و قفزه در اسرائیل، سایت سونگیر در روسیه و محوطه La Chapelle aux Saints در فرانسه که مربوط به یک انسان نئاندرتال است.
شکار: سومین نمونه شکار است که نشان میدهد انسان در دوران پارینهسنگی، با دگرگشت شناختی و اندیشیدن، چگونه چالشهای پیشِروی خود در شکار را از میان برداشته است. چالشهایی مانند خطر نزدیک شدن به حیوانهایی که میخواسته آنها را شکار کند؛ او این چالشها را با ساخت نیزههای مخصوص پرتاب و همچنین وسیلهی نیزهانداز برطرف کرده است. در نظر داشته باشید که انسان گونههای مختلف تا قبل از آن باید به شکار نزدیک میشدهاند و نیزه را مستقیم در بدن شکار فرو میکردهاند. همچنین تا قبل از آن انسان چندان توانایی شکار گروهی را بهدست نیاورده بود و در سیر دگرگشت شناختی، میآموزد که چگونه بهصورت گروهی با نظم و برنامهای هماهنگ شکار کند. آنها همچنین برای احترام روح حیوان شکار شده، آیینهایی برگزار میکردهاند که نشان از رشد شناختی ذهن انسان است و نشان میدهد که ذهن انسان چگونه به ذهنی انتزاعی تبدیلشده است.
گفتیم که انسان هوشمند برای شکار در عصر پارینهسنگی، از نیزهافکن استفاده میکرده است. نیزهافکن وسیلهای بود که نیزه را روی آن قرار میدادهاند و با کمک آن نیزه را پرتاب میکردند؛ با این وسیله، نیزه با قدرت و شتاب بیشتری پرتاب میشد و تا فاصلههای بسیار دور پرواز میکرد. این وسایل برد و نیروی پرتاب نیزه را بهشدت افزایش میدادهاند و استفاده از آنها نشان میدهد که برای استفاده گروهی از این وسیله باید توانایی یادگیری اجتماعی وجود داشته باشد، چراکه گروه کار با این وسیله را یاد میگرفته و آن را به دیگران نیز یاد میداده است.
این وسیله همچنین بهعنوان atlatls یا وومرا نیز شناخته میشود، که بخشی از ابزار کاربردی در پارینهسنگی بالایی است؛ برای استفاده از آن، انتهای پایانی نیزه را در زبانه نیزهانداز قرار میدهند و پس از پرتاب نیزه، با کشیدن نیزهانداز به جلو، این زبانه فشار دیگری بر نیزه وارد میکند و شتاب آن را افزایش میدهد.
با این کار سرعت نیزه به حدود ۱۵۰ کیلومتر در ساعت نیز میرسد. نیزهافکن یا نیزهانداز، مدرکی از «شناخت فنی» در انسان هوشمند در نظر گرفته میشود و نشان میدهد که او چگونه توانایی حل مشکلات و چالشها را با ساخت ابزار جدید بهدست میآورده است. شناخت فنی یکی دیگر از ویژگیهای کلیدی در «دگرگشت شناختی» انسان است که ساخت و استفاده از ابزار را برای او امکانپذیر میکند.
این مثالها نشان میدهند که دگرگشت شناختی در عصر پارینهسنگی یک فرآیند خطی یا یکنواخت نبوده است، بلکه فرآیندی پویا، پیچیده و متنوع بوده که گونهها، مناطق و دورههای زمانی مختلف را در برمیگرفته. این مثالها همچنین نشان میدهند که دگرگشت شناختی تحت تأثیر عوامل بیولوژیکی، فرهنگی و همچنین تعاملات گوناگون، میان گونههای مختلف انسانی، قرارگرفته است. برای نمونه، برخی از پژوهشها نشان دادهاند که جریان پیوند ژنها، بین انسان هوشمند و انسان نئاندرتال ممکن است بر تواناییهای شناختی آنها مانند ایمنی، متابولیسم، رنگدانههای پوست، بافت مو، زبان، نشانههای تصویری، اندیشههایی آیینی، ساخت ابزار و آثار انتزاعی و همچنین گفتار تأثیر بگذارد.
ما در مجله شناختی چیستا، امیدواریم که این مقاله شما را با موضوع جذاب «دگرگشت شناختی در عصر پارینهسنگی» آشنا کرده باشد. همچنین اگر علاقهمند به یادگیری بیشتر هستید، میتوانید در قسمت نظرات به ما پیام دهید تا نشانی برخی از سرچشمههای پژوهشی خود را برای شما ارسال کنیم؛ سرچشمههایی مثل مقالات دستاول یا سایتهای سرشناس انگلیسیزبان که بهترین نویسندگان و پژوهشگران جهان در آنها مینویسند.
شما همچنین میتوانید پرسشهای بیشتری در مورد این موضوع یا هر موضوع دیگری که دوست دارید از ما بپرسید و یا اینکه ایدههای خود را با ما در میان بگذارید.
ممنون از مقاله خوبتون. ایکاش از نئاندرتالها بیشتر می نوشتین. خیلی دوست دارم در مورد زبان اون ها و فرهنگشون بدونم.
پاسخحذفچقدر عالی! چه خوبه که آدم با گذشته خودش آشنا بشه.
پاسخحذفاز اون دوره تا این دوره ما هنوز هیچ فرقی نکردیم. هموزم همون موجودات وحشی عصر سنگ هستیم.!
پاسخحذفمقاله مختصر و مفیدی در خصوص نحوه تکامل و توسعه شناخت در نوع بشر بود. امیدوارم اینگونه مطالب رو ادامه بدید
پاسخحذفبسیار عالی بود ممنون. میشه دربارۀ نحوۀ شکلگیری آیین تدفین در انسانها مطلب بنویسید؟ چرا اغلب انسانها تصمیم بر دفن اجساد گرفتند و نه مثلاً به دریا افکندن اجساد؟
پاسخحذف