کندوکاو و واکاوی حماسه رستم و سهراب از دریچه‌ ی دانش‌های شناختی

اگر تندبادی براید ز کُنج ... به‌خاک افگند نارسیده ترُنج

حماسه‌ی رستم و سهراب یکی از مشهورترین و غم‌انگیزترین حماسه‌های ایرانی شاهنامه، فرزانه فردوسی بزرگ است. همان‌طور که بیشتر خوانندگان می‌دانند، داستان در مورد رستم جهان‌پهلوان ایران است که در نبردی، ناخودآگاه پسر خود «سهراب» را می‌کشد. در اینجا خلاصه‌ای از داستان دراماتیک این حماسه را آورده‌ایم:  

(به یاد داشته باشید برای تحلیل و واکاوی یک اثر، ابتدا باید داستان دراماتیک آن را استخراج کرد.) 


طرح دراماتیک:

رستم جهان‌پهلوان ایران، اسب خود رخش را در سرزمین سمنگان (سرزمینی میان ایران و توران) گم می‌کند. درنتیجه او مهمان پادشاه سمنگان می‌شود و در دیدار با شهزاده آن دیار (تهمینه)، دختر شاه عاشق رستم می‌شود و از او می‌خواهد که به او فرزندی بدهد، و رستم نیز موافقت می‌کند.

زمانی که رستم دستان می‌خواهد از سمنگان برود، یک دستبند چرمین به‌عنوان نشانه شناخت به تهمینه می‌دهد و به او می‌گوید اگر فرزندشان پسر شد آن را به بازویش ببندد و اگر دختر شد به موهایش؛ رستم سپس با یافتن اسب خود (رخش) سمنگان را ترک می‌کند و به سیستان برمی‌گردد.

درنتیجه چندی بعد تهمینه پسری به دنیا می‌آورد و نام او را سهراب می‌گذارد. در سمنگان سهراب به‌عنوان یک جنگجوی شجاع تربیت می‌شود که ویژگی‌ها و توانایی‌های رزم‌آوری پدرش را به ارث برده است، روزی سهراب در کشتی چند پسر را زمین می‌زند و آن‌ها که شکست‌خورده بودند، سهراب را مسخره می‌کنند که پدر ندارد و نامی از او نمی‌شناسد، درنتیجه سهراب خشمگین به‌سوی مادر می‌رود و مادر نام و هویت پدر سهراب، رستم را برایش فاش می‌کند.

سهراب که جوان و خام است، حالا هدفش این است که پدرش را بیابد و با کمک یکدیگر، آن دو پادشاهان ایران و توران را از بین ببرند و خود پادشاه این دو کشور شوند. افراسیاب پادشاه توران می‌خواهد از این موقعیت استفاده کند و درنتیجه سپاهی به سهراب می‌دهد تا فرمانده‌اش باشد و درنهایت جنگ بین ایران و توران درمی‌گیرد.

سهراب در جنگ، قهرمانان ایرانی را به مبارزه تن‌به‌تن دعوت می‌کند تا بتواند پدرش را در میان آنها بیابد. او چندین جنگجوی ایرانی ازجمله هجیر و گیو را شکست داده و اسیر می‌کند. درنهایت تنها پهلوانی که برای رویارویی با سهراب باقی می‌ماند، رستم است و نبرد تن‌به‌تن رستم و سهراب برای مشخص کردن نتیجه جنگ شروع می‌شود.

نبرد تن‌به‌تن روز نخست بی‌نتیجه پایان میابد. روز دوم رستم زمین می‌خورد و با حیله‌گری سهراب جواب را گول می‌زند که در سرزمین ما هر وقت پهلوانی کسی را زمین زد، باید به او رحم کند تا بار دوم که پشتش را به خاک رساند او را بکشد. سهراب گول می‌خورد و رستم رها می‌شود و به برکه‌ای می‌رود و در چشمه تن می‌شوید و نیایش ایزدان می‌کند. او از ایزد مهر می‌خواهد که نیروی جوانی‌اش را به او بازگرداند و چنین می‌شود. وقتی آن دو مبارز باز به هم می‌رسند، سهراب باز به رستم مهر می‌آورد و از او می‌خواهد به‌جای جنگ، بزم بیارایند، ولی رستم نمی‌پذیرد. درنتیجه آن‌ها باز کشتی را از سر می‌گیرند، سهراب می‌بیند که رقیبش آن فرد قبلی دیگر نیست و پرزور و فر شده! درنهایت رستم، سهراب را زمین می‌زند و قبل از این‌که او بتواند سخنی بگوید، رستم پهلوی سهراب را با خنجری پاره می‌کند.

سهراب در حال مرگ به رستم می‌گوید که بد به حالت شد، چون پدر من هر جا باشی تو را پیدا می‌کند و می‌کشد. رستم نام سهراب را می‌پرسد و درنهایت با دیدن آن نشان چرمین می‌فهمد که سهراب پسر خودش است. رستم آشفته و دل‌شکسته لباس از تن می‌درد و موی سر می‌کند و گریان می‌شود.

رستم از پادشاه ایران درخواست نوشدارو می‌کند تا سهراب را نجات دهد، ولی تا نوش دارو برسد دیگر خیلی دیر شده و سهراب جان از تنش جدا می‌شود. درنهایت سهراب جسم بی‌جانش به ایران بازمی‌گردد و با سربلندی دفن می‌شود.

 

تحلیلی از دریچه‌ی دانش‌های شناختی

دیباچه

دانش شناختی مطالعه بین‌رشته‌ای ذهن و فرآیندهای آن مانند ادراک، حافظه، استدلال، احساسات، زبان و خلاقیت است.

با علم شناخت می‌توان داستان رستم و سهراب را از منظرهای مختلفی تحلیل کرد، ازجمله:

انگیزه‌ها و شورِ روانی کاراکترها مانند «غرور رستم، کنجکاوی سهراب، عشق و حسرت تهمینه» و نقش «بن‌مایه‌های شفقت، فریب، تشخیص و پشیمانی» در طرح داستان.

مکانیسم‌ها و سوگیری‌های شناختی که بر تصمیم‌گیری‌ها و اعمال کاراکترها و شخصیت آن‌ها تأثیر می‌گذارند، مانند سوگیری تأیید رستم، سوگیری پس‌بینی سهراب، سوگیری حذف تهمینه، و تأثیرات اکتشافی، کادربندی و لنگر انداختن بر قضاوت‌های آن‌ها.

عوامل فرهنگی و تاریخی که داستان و استقبال از آن را شکل می‌دهند. ازجمله ارزش‌های پهلوانی، شرافت، وفاداری و میهن‌پرستی در ایران باستان، تأثیر دین زرتشتی و مهرپرستی بر جهان‌بینی فردوسی و مخاطبانش؛ و همچنین استفاده از این داستان حماسی، به‌عنوان نماد هویت ملی و مقاومت ایرانیان امروزی.

ویژگی‌های زبانی و ادبی که داستان را به‌یادماندنی و تأثیرگذار می‌کنند؛ مانند استفاده از استعاره، تشبیه، کنایه، تصویرسازی، قافیه، ریتم و تکرار در شعر فردوسی، ساختار داستان به‌عنوان یک تراژدی همراه با واژگونی و بازشناسی، و همچنین مضامین سرنوشت، اراده آزاد، رابطه پدر و پسر و تعارض میان انسان و خدا و انسان و سرنوشت.

 

داستان رستم و سهراب از دریچه‌ی دانش‌های شناختی

داستان رستم و سهراب، بیش از ده‌ها نسل از خوانندگان و شنوندگان ایرانی (و حتی جهانی) را مجذوب خود کرده است و تکان دهنده ذهن و روان آن‌ها بوده؛ این داستان الهام‌بخش تفسیرها و اقتباس‌های گوناگونی بوده که هر کدام از دریچه‌ای مستقل به چالش‌های پیش‌روی خود نگاه کرده است. در ادامه با استفاده از چهار دریچه «روانشناسی، کارکرد شناخت، انسان‌شناسی فرهنگی و زبان‌شناسی ادبی» داستان رستم و سهراب را از منظر علوم شناختی تحلیل خواهیم کرد.

 

روان‌شناسی: انگیزه‌ها و شورِ روانی کاراکترها

یکی از سویه‌هایی که داستان رستم و سهراب را جذاب می‌کند، ژرفای روانی و پیچیدگی کاراکترهاست. هر کاراکتر، «انگیزه‌ها، احساسات، درگیری‌ها و کاستی‌های» برجسته خود را دارد که کنش‌ها و واکنش‌های اوها را هدایت می‌کند. برای نمونه:

- انگیزه رستم غرور، شرف، وفاداری و میهن‌پرستی اوست. او خدمتگزار وفادار پادشاه ایران و پشتیبان کشورش در برابر دشمنان است. او همچنین به نام نیک، قدرت، شجاعت و شهرت خود به‌عنوان یک قهرمان افتخار می‌کند؛ بااین‌حال، غرورش او را در برابر کمبودها و سستی‌هایی که دارد، کور می‌کند. چراکه او می‌تواند خودپسند، لجوج و بی‌پروا باشد. همچنین او به رهنمودها یا هشدارهای دیگران گوش نمی‌دهد. او کیستی خود را برای سهراب آشکار نمی‌کند، حتی زمانی که گمان می‌کند ممکن است پسرش باشد نیز سکوت می‌کند. او فقط زمانی متوجه اشتباه خود می‌شود که خیلی دیر شده باشد.

- انگیزه سهراب کنجکاوی، جاه‌طلبی و عشق اوست. او در مورد کیستی پدرش کنجکاو است و شیفته دیدار با اوست. او همچنین جاه‌طلب است که پادشاه ایران و توران شود و دو سرزمین زیر فرمان خود را به هم پیوند دهد. او همچنین نسبت به مادرش تهمینه که او را به‌تنهایی بزرگ کرده است، از سر احساساتِ نوجوانی خشم می‌آورد و به او گوش نمی‌دهد. بااین‌حال، کنجکاوی نیز، او را به سوی خطر و فریب سوق می‌دهد؛ او به امید یافتن پدرش در میان دلاوران ایرانی با آن‌ها پیکار می‌کند. از سر جوانی و بی‌تجربه بودن، او فریب افراسیاب پادشاه توران را نیز می‌خورد.

- انگیزه تهمینه عشق، حسرت و ترس اوست. رستم را دوست دارد و از او فرزندی می‌خواهد. پشیمان است که هنگام خروج رستم از سمنگان، چرا با او از آن‌جا نرفته است. او از ترس افراسیاب و دشمنی‌های او کیستی پدر سهراب را از او پنهان می‌کند و برای همین سهراب این خبر را زمانی می‌فهمد که در شور نوجوانی قرار دارد، در همین حال هنگامی‌که می‌فهمد پسرش می‌خواهد با ایران بجنگد، از جان او می‌ترسد؛ او با این‌که به سهراب پند می‌دهد، ولی دیگر بسیار دیر شده است و سهراب گوشش بدهکار نیست. بااین‌حال، عشق او را آسیب‌پذیر و درمانده می‌کند؛ او نمی‌تواند سهراب را از رفتن به جنگ با ایران بازدارد.

داستان رستم و سهراب احساسات مختلفی را که کاراکترها تجربه می‌کنند، ازجمله «عشق، شفقت، فریب، شناخت، پشیمانی، اندوه و شرم» را بررسی می‌کند. این احساسات با زبانی زنده و شاعرانه توسط فردوسی بیان می‌شود که خوانندگان را نیز به همدلی با کاراکترها و به اشتراک گذاشتن احساسات خود دعوت می‌کند.


کارکرد شناخت: مکانیسم‌ها و سوگیری‌های شناختی بر کاراکترها

جنبه دیگری که داستان رستم و سهراب را جذاب می‌کند، فرآیندهای شناختی و سوگیری‌هایی است که بر تصمیمات و اعمال کاراکترها تأثیر می‌گذارد.

علوم شناختی به مطالعه چگونگی تفکر، استدلال، قضاوت و حل مسائل انسان‌ها می‌پردازد و همچنین چگونگی تأثیرپذیری آنها از عوامل مختلفی مانند «اکتشافی، چارچوب‌بندی، لنگر انداختن و احساسات» را مطالعه می‌کند. برای نمونه:

- رستم از سوگیری تأییدی رنج می‌برد، که عبارت است از، تمایل به جستجو یا تفسیر اطلاعات به‌گونه‌ای که باورها یا فرضیه‌های قبلی خود را تأیید کند. او باور دارد که شکست‌ناپذیر است و هیچ‌کس نمی‌تواند او را در نبرد شکست دهد. و بااینکه تهمینه از قبل به او گفته که پسری از او دارد، ولی باور نمی‌کند که آن پسر بتواند نبرد کند. او هر مدرکی را که با این باورها در تضاد باشد، مانند «قدرت، مهارت و شباهت سهراب به او»، یا پیام تهمینه که از هویت سهراب به او می‌گوید، نادیده می‌گیرد یا رد می‌کند.

- سهراب از سوگیری پس‌بینی رنج می‌برد، که عبارت است از تمایل به دستِ بالا گرفتن توانایی‌های خود برای پیش‌بینی نتیجه‌ای که احتمالاً قابل پیش‌بینی نبود. او باور دارد که می‌تواند پدرش را در میان دلاوران ایرانی بیابد و با کمک او پادشاه ایران و توران شود. او همچنین باور دارد که می‌تواند رستم را در جنگ شکست دهد یا او را متقاعد کند که به‌طرف او بپیوندد. او هیچ‌گونه موانع یا خطراتی را که ممکن است مانع دستیابی او به این اهداف شود، پیش‌بینی نمی‌کند یا برای آن‌ها آماده نمی‌شود.

- تهمینه از سوگیری غفلت رنج می‌برد، که این سوگیری اشاره به تمایل افراد به این است که نتایجِ زیان‌بار ناشی از «حذف کار یا کاری انجام ندادن» را، پسندیده‌تر و پذیرفتنی‌تر از نتایج زیان‌بار ناشی از «انجام کار و کنش داشتن» بدانند. به عبارت ساده‌تر، مردم اغلب انجام ندادن کاری را از نظر اخلاقی بهتر یا کمتر قابل سرزنش می‌دانند، نسبت به انجام فعالانه کاری که ممکن است منجر به آسیب شود. برای همین نیز تهمینه هنگام خروج رستم از سمنگان هیچ کاری برای در کنار رستم بودن نمی‌کند، زیرا از جدایی شهرش می‌ترسد و همچنین سهراب را هیچ‌وقت به دیدار رستم نمی‌فرستد، چراکه از دوری سهراب یا نتایج دیدار آن دو می‌ترسد. او به‌احتمال بسیار زیاد می‌ترسد که سهراب زیرِ دستِ پدر، بزرگ شود تا از او آداب جنگ بیاموزد. او همچنین وقتی سهراب بزرگ می‌شود، تا چاره‌ای نداشته باشد از هویت پدرش چیزی نمی‌گوید، زیرا در ناخودآگاه خود، بی‌آنکه بداند، امیدوار است که سهراب هرگز با رستم ملاقات نکند و در جنگ‌ها با او همراه نشود. او ترجیح می‌دهد ساکت و بدون کار بماند تا این‌که وارد عمل شود.

داستان رستم و سهراب نشان می‌دهد که چگونه مکانیسم‌ها و سوگیری‌های شناختی می‌توانند بر قضاوت‌ها و رفتارهای شخصیت‌ها تأثیر بگذارند و چگونه می‌توانند به پیامدهای غم‌انگیزی منجر شوند. همچنین نشان می‌دهد که چگونه احساسات می‌توانند در تفکر منطقی و تصمیم‌گیری دخالت کنند و چگونه می‌توانند بر درک و تفسیر واقعیت تأثیر بگذارند.


انسان‌شناسی فرهنگی: عوامل فرهنگی و تاریخی شکل‌دهنده‌ی حماسه

وجه سومی که داستان رستم و سهراب را مرتبط می‌کند، عوامل فرهنگی و تاریخی است که داستان و استقبال از آن را شکل می‌دهد. فرهنگ مجموعه‌ای از ارزش‌ها، باورها، هنجارها و عملکردهای مشترک است که گروهی از مردم یا یک جامعه را تعریف می‌کند. تاریخ نیز ثبت وقایع گذشته و اهمیت آنها برای حال و آینده است. برای همین نیز فرهنگ و تاریخ می‌توانند بر چگونگی خلق، روایت، درک و استفاده افراد مختلف، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، از یک داستان تأثیر بگذارند. برای نمونه:

- بازپرسی ارزش‌ها: داستان رستم و سهراب بیانگر ارزش‌های پهلوانی، شرافت، وفاداری و میهن‌پرستی است که در ایران باستان و معاصر رواج دارد. این داستان دستاوردها و فضایل رستم را به‌عنوان قهرمانی که از کشورش در برابر دشمنان دفاع می‌کند، تجلیل می‌کند. این داستان همچنین از سستی‌ها و ناتوانی‌های رستم به‌عنوان انسانی که پسرش را نمی‌شناسد و او را می‌کشد انتقاد می‌کند. داستان خوانندگان را به چالش می‌کشد تا اهداف، کارکرد و هزینه مفاهیمی مانند «پهلوانی، قهرمانی، افتخار، وفاداری و نبرد» را در جهانی پر از حیله‌گری، دشمنی، درگیری و عدم اطمینان بازپرسش کند.

- دین و آیین‌های باستانی: داستان رستم و سهراب متأثر از جهان‌بینی زرتشت و مهرپرستی است که دو دین اصلی شکل‌دهنده تاریخ و فرهنگ ایران هستند. دین زرتشت یک دین ایرانیِ باستانی است که بر اساس به ندهش دوگانگی خیر و شر، روشنایی و تاریکی، نظم و هرج‌ومرج را بیان می‌کند. مهرپرستی نیز دینی پاگانی و برگرفته از فرهنگ مغان باستان است که بر مفاهیم والای پیمان، پهلوان، جنگ‌آوری، نور و خورشید و جایگاه والای پادشاه تأکید دارد. حماسه شامل عناصری از هر دو دین است، رستم و خانواده‌اش در سیستان به مهرپرست هستند و دین رسمی پادشاهی ایران زرتشتی است. رستم باید بر اساس پیمانی که با پادشاه ایران دارد، در هر شکل و شرایطی از ایران و جایگاه شاه دفاع کند. به همین خاطر می‌توان بیان کرد، او حتی اگر سهراب را می‌شناخت نیز، اگر سهراب بر تصمیمش پافشاری می‌کرد، همچنان رستم در نبردش سهراب را می‌کشت تا از پیمانش با شاه و ایران پایبند بماند. همچنین نقش ایزدان باستانی در این حماسه روشن است، مانند نقش «اهورامزدا» ایزد نور و خرد و «مهر» ایزد پیمان، جنگ و خورشید که در نبرد با «اهریمن» ایزد تاریکی و دروغ هستند. اهریمن تلاش می‌کند تا با پنهان کردن راستی و حقیقت، همه‌چیز را تباه کند و نابودی و مرگ بیافریند؛ چنان چه تلاش او در گسترش دروغ و پنهان کردن راستی، مرگ سهراب را نیز در پی دارد.

- تفسیر و اقتباس‌های تاریخی: داستان رستم و سهراب در طول تاریخ توسط افراد مختلف برای اهداف مختلف تفسیر و اقتباس‌شده است. این داستان توسط ایرانیان مدرنی که با تهاجمات خارجی، استعمار، امپریالیسم، دیکتاتوری، انقلاب، جنگ و تحریم مواجه بودند، به‌عنوان یکی از نمادهای هویت ملی و مقاومت مورداستفاده قرارگرفته است. این داستان همچنین به‌عنوان منبع الهام و خلاقیت مورداستفاده شاعران، نویسندگان، هنرمندان، موسیقی‌دانان، فیلم‌سازان، محققان و فعالانی قرارگرفته است که آثار مختلفی بر اساس یا متأثر از داستان تولید کرده‌اند. از اپرای رستم و سهراب اثری از چکناواریان تا نمایشنامه سهراب‌کشی اثر بهرام بیضایی هنرمندان مختلف روی این اثر در سویه‌های گوناگون کار کرده‌اند.

حماسه رستم و سهراب نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ و تاریخ می‌تواند یک داستان و حماسه را با کمک منابع گوناگون شکل دهد و در ادامه آن حماسه چگونه می‌تواند فرهنگ و تاریخ را متقابلاً بازنویسی کند. این حماسه همچنین نشان می‌دهد که چگونه یک حماسه می‌تواند از زمینه اصلی خود فراتر رفته و جهانی و بی‌زمان شود.

 

زبان‌شناسی ادبی: ویژگی‌هایی که داستان را به‌یادماندنی و تأثیرگذار می‌کنند

چهارمین جنبه دانش‌های شناختی که بررسی می‌کند چرا حماسه رستم و سهراب چنین ماندگار و جذاب است، ویژگی‌های زبانی و ادبی است که داستان را به‌یادماندنی و تأثیرگذار می‌کنند. زبان سیستمی از نشانه‌ها، نمادها و قوانینی است که ارتباط بین انسان‌ها را امکان‌پذیر می‌کند. در همین حال بر اساس این سیستم‌های زبانی، ادبیات پدید می‌آید و ادبیات هنر استفاده از زبان، برای خلق آثاری است که ایده‌ها، احساسات، تجربیات یا تخیل را بیان می‌کند. در پدیده‌ای شگفت‌انگیز، زبان و ادبیات می‌توانند بر چگونگی «ساخت، انتقال، دریافت و قدردانی» یک داستان توسط مخاطبان مختلف تأثیر بگذارند. برای نمونه:

- زبان پارسی و ویژگی‌هایش: حماسه رستم و سهراب به زبان فارسی نوشته‌شده است که یکی از قدیمی‌ترین و غنی‌ترین زبان‌های جهان است. زبان فارسی از «پارسی باستان تا پارسی میانه و پارسی نو» سرگذشتی بسیار بلند دارد. زبان فارسی دارای دستور زبانی پیچیده، واژگانی گسترده و آهنگین، گویش‌های متنوع، ادبیات غنی، گذشته‌ی چکامه‌سرایی کهن، کیفیت موسیقایی، قدرت بیان والا و توانایی زیبایی‌شناختی است.

- چکامه حماسی و ویژگی‌هایش: داستان رستم و سهراب در قالب حماسه‌ی خراسانی سروده شده است که یکی از محبوب‌ترین و معتبرترین قالب‌های ادبی در فرهنگ ایران است. این چکامه شکلی از زبان ادبی است که از ریتم، قافیه، متر، صدا، تصویرسازی، زبان مجازی، تخیل و دیگر ابزارها برای خلق جلوه‌های هنری استفاده می‌کند. چکامه خراسانی می‌تواند معنا، احساس، زیبایی و تأثیر یک داستان را افزایش دهد.

- تراژدی و ساختار آن: پی‌رنگ حماسه رستم و سهراب با ساختاری همچون، تراژدی‌های یونان باستان طراحی‌شده است که یکی از دراماتیک‌ترین و تأثیرگذارترین اشکال ادبیات جهان است. این توانایی دراماتیک چنان داستان را بیان می‌کند که موجب شکل‌گیری کاتارسیس و تحریک نورون‌های آینه‌ای و همدلی مخاطب با کاراکترهای حماسه می‌شود. بر این اساس مخاطب می‌تواند همزمان با تمام کاراکترها همدلی داشته باشد و خودش را در جایگاه آن‌ها ببیند. تراژدی شکلی از ادبیات است که سقوط یک شخصیت نجیب و قهرمان را بر اثر یک نقص مهلک، یک خطا یا درگیری به تصویر می‌کشد؛ بر همین اساس ساختار تراژدی در پی‌رنگ، می‌تواند ترحم، ترس، تحسین و کاتارسیس را در مخاطب برانگیزد.

در همین راستا، پی‌رنگ رستم و سهراب مضامین، نقوش، نمادها، کنایه‌ها و ارجاعات گوناگونی را به‌کار می‌گیرد که داستان را غنی می‌کند و آن را با دیگر آثار ادبی و فرهنگی پیوند می‌دهد. برای نمونه:

§        داستان رستم و سهراب به بررسی مضمون سرنوشت و اختیار می‌پردازد که یکی از اساسی‌ترین و جهانی‌ترین پرسش‌های وجود انسان در فلسفه شناختی است. داستان این پرسش را مطرح می‌کند که آیا فاجعه رستم و سهراب از پیش تعیین‌شده توسط سرنوشت بوده است یا ناشی از انتخاب و عمل خود آنهاست؟ داستان همچنین نشان می‌دهد که سرنوشت و اراده آزاد چگونه به شیوه‌های پیچیده و غیرقابل‌پیش‌بینی بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.
§        داستان رستم و سهراب از الگوی شناخت استفاده می‌کند که یکی از رایج‌ترین و قدرتمندترین ابزار ادبیات است. شناخت لحظه‌ای است که یک کاراکتر چیزی را کشف یا آشکار می‌کند که قبلاً ناشناخته یا پنهان بوده است و اغلب پیامدهای دراماتیک دارد. داستان چند لحظه شناخت دارد، مانند زمانی که سهراب می‌فهمد رستم پدرش است، زمانی که رستم، سهراب را به‌عنوان پسرش می‌شناسد، زمانی که سهراب، رستم را به‌عنوان پدرش می‌شناسد، زمانی که تهمینه، رستم را به‌عنوان معشوق خود می‌شناسد و زمانی که مخاطب کنایه و فاجعه موقعیت‌ها را می‌شناسد.
§        داستان رستم و سهراب نشانه دستبند را به‌کار می‌گیرد که یکی از پرمعناترین و خاطره‌انگیزترین اشیای داستان است. (با یاد داشته باشیم در آیین مهر، دستبند یا حلقه نشانه‌ای بر پیمان است.) این دستبند نشانه پیمان، عشق، هویت، مدرک و خاطره است که رستم، تهمینه و سهراب را به هم پیوند می‌دهد. این دستبند همچنین منبع امید، فریب، شناخت و پشیمانی است که بر سرنوشت آنها تأثیر می‌گذارد. این دستبند همچنین نمایانگر پیوند و پیمانی میان پدر و پسر است که هم قوی و هم شکننده است، هم قابل‌مشاهده و هم نامرئی، چه آشکارا و چه در پنهان.
§        پی‌رنگ حماسه رستم و سهراب عناصر مشترکی با دیگر آثار ادبی و فرهنگی نیز دارد، که الگوی پی‌رنگ، مضامین، کاراکترها، طرح‌ها یا سبک‌های مشابهی دارند. این اثر همچنین با دیگر آثار ادبیات جهان نیز، که الگوی پی‌رنگ مشابهی در عناصر یا ساختار تراژدی دارند، مانند ادیپ شهریار از سوفوکل، هملت از شکسپیر و بینوایان از ویکتور هوگو مقایسه می‌شود.

داستان رستم و سهراب نشان می دهد که چگونه زبان‌شناسی و ادبیات می توانند، داستانی را به یاد ماندنی و تاثیرگذار کنند؛ همچنین نشان می دهد که چگونه یک داستان می تواند از ویژگی های مختلف زبان شناسی و ادبی برای ایجاد جلوه های هنری استفاده کند.

رستم و سهراب یکی از مشهورترین و غم‌انگیزترین داستان‌های شاهنامه حماسی ایرانی فردوسی بزرگ است. در این مقاله با استفاده از چهار دریچه «روانشناسی، کارکرد شناخت، انسان‌شناسی فرهنگی و زبان‌شناسی ادبی» داستان رستم و سهراب را از دریچه دانش‌های شناختی بررسی کردیم. ما بررسی کردیم که چگونه هر دریچه شناختی می‌تواند جنبه‌های مختلفی از داستان را نشان دهد که آن را باورپذیر، مرتبط، معنادار و تأثیرگذار می‌کند. ما همچنین بررسی کردیم که چگونه هر دریچه شناختی می‌تواند به ما در درک بهتر خود و دنیایمان از طریق داستان کمک کند. درنهایت این‌که حماسه رستم و سهراب نه‌تنها شاهکار ادبیات فارسی بلکه گنجینه‌ای از فرهنگ بشری است. این داستانی است که فراتر از زمان و مکان است و با قلب و ذهن ما صحبت می‌کند. این داستانی است که شایسته خواندن، پژوهش، قدردانی و لذت‌بردن برای تمام مردم جهان است.


نظرات

  1. یه‌جا خوندم که رستم وقتی می‌خواسته سهرابو بکشه، می‌دونسته سهراب پسرشه، ولی...

    پاسخحذف
  2. چقدر خوبه که روی ادبیات ایران کار می‌کنید و با دانش‌های روز و مدرن جهان بررسی می‌کنید. واقعا دست شما درد نکنه.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار